پنج توصیه در مواجهه با انسان نادان
هر انسانی، نادانی و حماقت در حوزه فردی و یا در حوزه عمومی و مدیریت را احساس می کند، و با پرداخت هزینه هایی، تجربه هایی در برخورد با انسان نادان کسب می نمائیم. مثنوی معنوی، نسخه های عملی در برخورد با انسان و جماعت نادان برای بشریت به ارث گذاشته است که در این نوشتار، پنج پیشنهاد مولوی در برخورد با انسان نادان تقدیم می شود.
عصر ما، عصراطلاعات است، و عصر مولوی، عصر کشاورزی. عصری که گستره مفاهیم اجتماعی، قدرت، عدالت و ... محدود به واژه های دینی و اخلاقی بود. و واژه هایی چون انتخابات و گردش نخبگان قدرت، کنشگران اجتماعی، نهادها مردمی، جابجایی قدرت و تغییر حاکم در ادبیات آن عصر وجود نداشت و تنها با وفات حاکم، - اگر وارث اش اندیشه ای دیگر می داشت - مدیریت تغییر می یافت. ، همانطور که در شماره 81 این هفته نامه در مقاله "آنچه منصب می کند با جاهلان" و شماره 83 آن در مقاله "مذمت جاه طلبی در مثنوی معنوی" ذکر گردید، مولانا آسیب های یک مدیر نادان و جاه طلب را بر جامعه برشمرد. و از آنجاییکه در عصر مولوی، اراده ملت در تغییر حاکم نقشی نداشت، ایشان در حوزه عمومی و مدیریتی، فرمول خاصی در برخورد با مدیران نادان ارائه نداد. از بین توصیه های گوناگون در مواجهه با یک انسان، تنها ابیات ذیل قابل جدا سازی از متن داستان بود، تقدیم می شود
1- هدایت ناپذیری نادان
پنـد گفتـن باجَهـولِ خوابناک تخم افگندن بُوَد درشـوره خاک
چاکِ حُمْـق وجهل نْپذیر درفو تخم ِحکمت کم دِهَش ای پندگو
«دفتر چهارم بیت های.2264 و 2265»
2- پرهیز از محبت نادان
دوستیِّ بی خِرَد، خود دشمنی است حق تعالی زین چنین خدمت غنی است
«دفتر دوم بیت.1734»
دوستیِ ابله، بَـتَر از دشمنی است او به هرحیله که دانی راندنی است
«دفتر دوم بیت.2015»
دوستی ِ جــاهـلِ شیـرینْ سـخن کم شنو، کآن هست چون سَمِّ کهن
«دفتر ششم بیت. 1431»
3- پرهیز ازگفتگو با انسان نادان
مرغِ بی وقتی سَرَت بایدبُرید عذرِ احمـق را نمی شاید شنید
عذرِ احمق، بدتر از جُرمش بوَد عذرِ نادان، زهرِ دانشْ کُش بُوَد
«دفتر اول بیت.1159و 1160»
هر درونی کـه خـیال ْاندیش شد چون دلیل آری،خیالش بیش شد
چون سخن در وَی رود، علّت شود تـیغِ غـازی دزد را آلت شود
پس جوابِ اوسکوت است و سکون هست با ابله سخنْ گفتن، جنون
«دفتر دوم بیت.2715 الی 2717»
4- سکوت در برابر نادان
ور نباشد اهلِ این ذکـر و قُنـوت پس جوابُ الاَحْمَق ای سلطان، سکوت
ز آسمانِ حق، سکوت آید جواب چـون بوَد جـانا دعـا نا مُسْتجاب
«دفتر چهارم بیت. 1482 و 1483 »
چون جواب احمق آمدخامُشـی این درازی درسخن چون می کَشی؟
«دفتر چهارم بیت.1488»
5- فرار از نادان همانندحضرت عیسی (ع)
ز احمقان بگریز، چون عیسی گریخت صحبتِ احمق بسی خون ها که ریخت
«دفتر سوم بیت. 2595»
گـفت. از احـمـق گـریزانم،بـَرو می رهـانم خـویش را، بندم مشـو
گفت. آخــرآن مـسیحا نـی تویی که شودکور و کر از تو مُستـوی؟
«دفتر سوم بیت.2576 و 2577»
گـفت. رنجِ احمقی قهرِخداست رنج وکوری نیست قهر،آن ابتلاست
ابتلا رنـجی ست کـآن رحـم آوَرَد احمقی رنجی سست کآن زخم آوَرَد
«دفتر سوم بیت.2592 و2593»
آن گریزِ عیسـی نـی از بیـم بـود ایمـن ست او، آن پـیِ تعلیم بـود
«دفتر سوم بیت.2598»
نقدرا از نقل نـشناسد غَـویست هین از اوبگریزگرچه معنویست
رُسته و بر بسته پیش اویکی ست گر یقین دعوی کند او درشکی ست
اینچنین کس،گر ذَکیِّ مطلق است چونش این تمییز نبود، احمق است
هین ازو بگریز چون آهو زشـیر ســویِ او مَشتاب ای دانـا دلـیر
«دفتر سوم بیت. 2566 الی 2569»
منتشره در هفته نامه ستاره صبح 19 شهریور 1390