سیاسی بودن یا سیاسی شدن
از
آنجایی که عبارات «سیاسی بودن» و «سیاسی شدن» با پدیده های طبیعی و مصنوعی در نحوه
تولید و کارکرد آن درون جامعه، بسیار مشابه و وابسته به هم هستند، کمک جستن مفهومی
از آنها برای تداعی مفهوم عبارات سیاسی، مناسب به نظر می رسد....
....جالب تر آنکه فرهنگ بهره گیری از پدیده ها و محصولات
طبیعی در هر جامعه یی به میزان رشد طبیعی احزاب و تشکل های سیاسی آن (سیاسی بودن)
بستگی دارد. «سیاسی بودن» همانند کاشت و داشت گل، نیاز به
سرمایه مادی و معنوی دارد. سیاسی بودن عملی است فردی، یعنی شخص در طول
زندگی و در گذر زمان، با کسب دانش و آگاهی، صاحب منظری سیاسی شده و متعاقب آن
تجارب عملی را اکتساب می کند از این رو تا پایان عمر خویش در جامعه، کمتر به عنوان
یک روبات سیاسی عمل می کند.
سیاسی بودن روندی
تدریجی است و طی این روند فهمیدن و به کار بستن تجربه تاریخی ملت های دیگر میسر می
شود. این منظر، هضم خطوط رنگارنگ محیط زندگی و گوناگونی خلایق را آسان می کند و
صاحب منظر، در برابر مخالف به خشم نیامده و رفتار خشونت آمیز بروز نمی دهد.
سیاسی بودن سبب به
کارگیری عقلانیت و احتساب هزینه و فایده مادی و معنوی در هر عمل است. لذا اجتماع
این افراد با فرهنگ و آیین زندگی شان- قدرت نرم شان- مدارا و تساهل به همراه دارد
زیرا برای موفقیت در بازار رقابت و عرصه های سیاسی نیاز به رفتارهایی همچون جاذبه
و همکاری دارند. همان طور که مراحل زندگی یک غنچه طبیعی، سبب نشاط و طراوت در
بینندگان می شود در پایان عمر نیز تبدیل به بذر یا خاک می شود. در نتیجه همه مراحل
یک غنچه طبیعی ممد حیات بشری است.
اما «سیاسی شدن» همانند
غنچه های مصنوعی است که جنس آن در تضاد آشکار با هویتی است که به نمایش می گذارد.
در شرایط طبیعی، هویت مواد اولیه ساخت آن چیز دیگری است و بر اساس طرحی از پیش
تعیین شده، تبدیل به غنچه مصنوعی می شود. معمولاً فواید عمل مصنوعی کوتاه بوده و
به علت زنده نبودن، پس از گذر زمان برای چشمان هر بیننده یی دل زدگی ایجاد می کند.
در گذر زمان، گل های مصنوعی جزء ضایعات آلوده کننده محیط زیست می شوند یا با
بازیافت نقش و هویتی جدید برای تولیدکنندگان آن پیدا می کنند. اساس و فلسفه وجودی
غنچه های مصنوعی هویت آن است. سیاسی شدن هم عملکردی همانند آن دارد زیرا عملکرد بر
مبنای هویت در جوامع انسانی، قطعاً سبب به کارگیری قدرت سرد (اجبار و تطمیع) می
شود.
حیات فرد سیاسی شده،
وابسته به تداوم فشارهای فیزیکی است. لازمه گسترش و زنده نگه داشتن هویت، قدرت
است. حقیقت انقلاب اسلامی فراهم کردن زمینه های «سیاسی بودن» است. موضع گیری های امام خمینی چه
قبل و چه بعد از انقلاب این امر را به وضوح نشان می دهد. قبل از انقلاب فرمودند؛
«جامعه فردا، جامعه یی ارزیاب و منتقد خواهد بود که در آن تمامی مردم در رهبری
امور خویش شرکت خواهند جست.» (صحیفه نور، ج 3، ص 53)
و همچنین در زمان رهبری
ملت نیز امر «سیاسی بودن» را وظیفه همگان دانست؛ «همه و همه موظفند که نظارت کنند بر این امور.
نظارت کنند، اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند
پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن.» (صحیفه نور، ج 7، ص 33)
هویتمداران انقلابی در
محیط دانشگاهی بدانند امام خمینی در تقابل کامل با هرگونه انحصار سیاسی و «سیاسی
شدن» اقشار ملت بود. تقدس دادن به سلیقه و نظرات سیاسی خاص، یعنی باقی مردم باید
منتظر صدور نقشی سیاسی از جایی باشند، و این عمل مخالفت با فلسفه انقلاب و مبارزه
امام خمینی است زیرا ایشان فرمودند؛ «از قراری که من شنیده ام در دانشگاه بر بعضی
از اشخاص رفته اند، گفته اند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق
مجتهدین است. تا حالا می گفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند. این منافی با حق مجتهدین است. آنجا شکست خورده اند.
حالا عکسش را دارند می گویند. این هم روی همین زمینه است... دانشگاهی ها بدانند
این را که همان طوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت بکند یک دانشجوی جوان
هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند... بیدار باشید، توجه کنید، اینها با توطئه
هایشان می خواهند کار را انجام بدهند... آن وقت شیطنت این بود که سیاست از مذهب
خارج است و بسیار ضرر به ما زدند و ما بسیار ضرر خوردیم و آنها هم بسیار نفع
بردند. این مطلب شکست خورده، حالا می گویند که سیاست حق مجتهدین است. یعنی در امور
سیاسی در ایران 500 نفر دخالت کنند. باقی شان بروند سراغ کارشان... این از آن توطئه
سابق بدتر است برای ایران... برای آنکه آن یک عده از علما را کنار می گذاشت. منتها
به واسطه آنها هم یک قشر زیادی کنار گذاشته می شوند. این تمام ملت را می خواهد
کنار بگذارد. یعنی نه اینکه این می خواهد مجتهد را داخل کند. این می خواهد مجتهد
را با دست همین ملت از بین ببرد.» (صحیفه نور، جلد 18، صص 245 و 246)