شخصیت خودشیفته
والدین و محیط تربیتی دوران کودکی نقش به سزایی در طول زندگی اجتماعی هر انسان دارد. کودکان پرورش یافته در محیط های انسانی، معمولا به نواقص خویش آگاه و اقدام به رفع آن می نمایند. و اگر محیط پرورشی کودکان با خشونت و یا بدون کرامت انسانی همراه باشد، محصول آن عصبیت، خودمداری، خودشیفتگی و.... خواهد بود. البته خواندن کتابی و یا هم نشینی با فردی کمال یافته، سبب تحول مثبت در زندگی انسان می شود. بعثت انبیا و تعالیم مذهبی هم در جهت به کمال رساندن اخلاق بشری است.
حال اگر فردی قدرت شنوایی به ندای انبیاء و صالحان را نداشته باشد و هیچ تلاشی برای پالایش عصبیت های نهفته ( از دوران کودکی) در خویش ننماید، درکی غیر واقع بینانه، کاذب و مضحکی از خود داشته، و همیشه با خویشتن خود در صلح، و خودشیفته باقی خواهد ماند.
خودشیفتگی یک نوع اختلال شخصیتی و فراگیر جوامع انسانیست که نشانه های آن خود مداری، فقدان همدلی با دیگران، ریاکارى، دروغگویی ... است. این حالت بر روی بسیاری از جنبههای مختلف زندگی مانند روابط اجتماعی، خانوادگی و کاری تأثیر منفی میگذارد. محقیقین روان شناس تخمین زدند که یک درصد بالغین دچار اختلال شخصیت "خودشیفتگی"می باشند. و این اختلال در مردان شایعتر از زنان است.
انسان خودشیفته، با احساس عمیق به اهمیت خود، با خود بزرگ بینی و نوعی بینظیر بودن مشخص میشوند. این افراد خود را آدمهای خاصی میپندارند و انتظار دارند بطور خاصی نیز با آنها رفتارشود . تحمل انتقاد برایشان سخت است و در مقابل آن خشمگین می شوند، و فرد مورد نظر را به «نادانی ، حماقت و عدم درک واقعیت» متهم میکنند. خود را قوی ، مشهور ، داناترین و ... قلمداد می کنند. انتظار اطاعت و پیروی دیگران را دارند. بدترین درد برای شان این است که کسى به آنها توجه نکند، بنابراین براى جلب توجه دیگران، دست به هر کارى مى زنند.
انسان خود شیفته، پیوسته خودش و دیگران را گول مى زند و براى بزرگ جلوه دادن خود، دائم دروغ مى گوید و امتیازات مالى و معنوى عجیب و غریبى را به خود نسبت مى دهد و گاه در این کار به قدرى اغراق مى کند که خودش هم دروغ هایش را باور مى کند.ریاکارى یکى از بزرگ ترین ویژگى هاى انسان هاى خود شیفته است.انسان هاى خود شیفته فقط صداى خودشان را مى شنوند و افکار خودشان را قبول دارند.
انسان خودشیفته چون نمی تواند از اشتباهات خود پند گیرد، هرگز سبب توسعه و پیشرفت نخواهد شد. زیرا در عالم تصورات، خود را موفق و با عظمت می داند و به همین بسنده می کند و قدرت و توانایی دیدن نواقص و اشتباهات امور را ندارد.
دیگران در نظر خودشیفته به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی تعریف می شوند. افراد خود شیفته نمی توانند پیری و پایان نقش خویش را تاب بیاورند، چون زیبایی، قدرت و مزایای جوانی برایشان مهم است و آنها دو دستی به این قبیل امور چسبیده اند.
انسان تا "مجبور نباشد" با یک فرد خود شیفته زندگى و یا همکاری نمى کند و اگر به هر علتى، چنین مشکل آزار دهنده اى براى شما پیش آمده است، سعى کنید از بحث با او بپرهیزید، زیرا جز خردشدن اعصاب و کلافگى، نتیجه اى نخواهد داشت. با آدم خود شیفته، جز «مدارا» چاره اى ندارید. زندگى و کار با انسان هاى خود شیفته، امرى نا ممکن است، مگر این که بیمارى خود را بپذیرند و دنبال درمان باشند، اما مشکل کار اینجاست که افراد خودشیفته به قدرى توهمات پوچ خود را باور کرده اند که از هیچ پزشکى کمک نمى گیرند. اگر توان لازم براى کنار آمدن با یک فرد خود شیفته را ندارید، جداً از مشارکت با او، در هر زمینه اى پرهیز کنید، چون خودتان به شدت آسیب خواهید دید. باید براى انسان خودشیفته دعا کرد که خداوند به او آگاهى و معرفت کافى را بدهد که خود به این عیب بزرگ خویش پى ببرد و دنبال درمان آن باشد.
منابع
1- نینا براون،کتاب "فرزندان و خودشیفتگی والدین"، ترجمه محمد قربانی و فاطمه ستوده، نشر پنجره، سال 1388
منتشره در هفته نامه ستاره صبح 28 بهمن1391